loading...

تنبل‌ترینِ کدوها

Content extracted from http://littlepumpkin.blog.ir/rss/?1739632201

بازدید : 1040
دوشنبه 14 ارديبهشت 1399 زمان : 17:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تنبل‌ترینِ کدوها

بعد از تماس تلفنی دوباره گریه کردم.
با دستای لرزونم شماره‌ی سَمچون رو گرفتم.
جواب داد تا اومدم حرف بزنم گفت : من الان سر کلاسم.
سعی کردم عادی حرف بزنم اما مگه این اشکا میذاشتن!
_ باشه..
همین که خواستم قطع کنم.
پرسید: چرا گریه میکنی؟
و این شد که دوباره زدم زیر گریه.
و بعد بهش گفتم چی شده.

شاید روزی برسه که بگی : دیگه تنها تر از این نمیشم!
اما من اونجام که بهت بگم همیشه ادم‌هایی هستند که دور از چشم تو کنارت هستند،کسایی که شاید تو حتی کمتر از ۱۰ کلمه در روز باهاشون حرف زده باشی اما زمانی که بغض داره خفت میکنه و حسابی حالت گرفته‌ست همونا یهو پیدا میشند و اشکات رو پاک میکنند.
‌شاید دوباره گریه کنید،اما این دفعه مطمعن هستید یک نفر به فکرتونه و این خودش ارامش بخشه:)

تعداد صفحات : 4

آمار سایت
  • کل مطالب : 49
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 5
  • بازدید کننده امروز : 4
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 287
  • بازدید سال : 1103
  • بازدید کلی : 69718
  • کدهای اختصاصی